مارالمارال، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

مارال جونم

بیست و چهارم

سلام دوستان عید مبعث سالگرد عقد من و آقای همسربود . امثال به علت اینکه رفتیم مشهد نتونستیم مثل سالهای قبل جشن کوچیکی با دوستامون بگیریم . اما خوب مشهد رفتنمون هم خالی از لطف نبود و مراسم بله برون واسه عمه مارال جون بود . انشاا... همه ی جوونا خوشبخت باشن دیشب هم که تولدم بود  یه تولد کوشمولو توخونه ی بابام گرفتیم . خودمون بودیم و خالم اینا . جاتون خالی خوش گذشت و مارال جون کلی نای نای کرد  مـــــاشـــاا... خلاصه شکرخدا فعلا همه چی امن و امانه و به شادی . انشاا... واسه همه همین طور باشه . البته فقط نگرانیه دو کیلو کاهش وزن مارال رو همچنان دارم . خب فعلا من برم . در اولین فرصت با عکس و خبرهای بعدی میام ...
28 ارديبهشت 1394

بیست و سوم

سلام به همه مارال جون کلمات : عمو ـ دوغ ـ اینجا ـ همین ـ تاب تاب ـ  دست دست . تازه یاد گرفته فعلا شکرخدا ( ماشـــــــــــــاا...) همه چی رو براهه دیروز رفتم واسه عصب کشی دندونم (دومین تجربه ی عصب کشیم بود) اما بیشتر به خودکشی شباهت داشت! واقعا اذیت شدم . آخه از زدن آمپول بی حسی تا شروع کار حدودا یکساعت ونیم فاصله افتاد  قرار بود یه کار کوچیک واسه یه نفردیگه انجام بده اما کار مریض خیلی طول کشید و تقریبا بی حسی من از بین رفته بود! (معمولا فامیل اینجوری هوامونو دارن) بعد که کارو شروع کرد بدون آمپول تمام بدنم بی حس شد  و تازه دکترجان آمپول بی حسی دوم رو حین کارش زد و... خلاصه اش دیگه نمیتونستم از رو صندلیش بلندشم ....
10 ارديبهشت 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مارال جونم می باشد